متن استاتیک شماره 54 موجود نیست

زندگی و وصیت نامه دانشجوی پزشکی شهید  " احمد عابدی"

       

ولادت : ۴/۵/۱۳۴۶  -  روستای ده خیر ( داراب )

شهادت : ۸/۲/۱۳۶۶ – بانه

 

احمد در روستای ده خیر از توابع شهرستان داراب متولد می شود و در خانواده ای مذهبی و با مهربانی مادری دلسوز دوره ی تکامل و رشد خود را پشت سر می گذارد.

در سال ۱۳۵۲ در روستای زادگاه خود وارد دبستان می شود، مشتاقانه درس می خواند و در سرمای زمستان و گرمای تابستان، نخستین دانش آموزی است که در کلاس حاضر می شود و دل به آموزش های معلم خود می سپرد و وقتی به سبب بیماری در یکی از بیمارستان های شیراز بستری می شود، از دوری مدرسه شکوه می کند و نگران درس هایش می شود.

هم زمان با پنجمین سال تحصیلی ابتدایی، با مسجد انس و الفت می گیرد و نمازش را به جماعت برگزار می کند و جان و روحش را با بندگی خدا آرامش می بخشد. او از همان دوران کودکی علاقه ی فراوانش را به شغل پزشکی، به صورت بازی های کودکانه نشان می دهد و خود نقش پزشک را به عهده می گیرد.

احمد به سبب هوش و ذکاوت سرشاری که دارد با موفقیت تحصیلات دوره ی ابتدایی را به پایان می رساند و برای تحصیلات دوره ی راهنمایی در آزمون ورودی مدرسه ی راهنمایی شبانه روزی توحید شرکت می کند و با پذیرفته شدن در آن جا به تحصیل می پردازد.

او با پشت سر گذاردن دوره ی راهنمایی، وارد دبیرستان شبانه روزی توحید شیراز می شود و در سال اول دبیرستان به روستای خود مراجعت می کند و با کسب اجازه از محضر پدر، به سوی جبهه های حق علیه باطل می شتابد.

احمد هر بار که از صحنه های دفاع مقدس باز می گردد ، شوق و اشتیاقش به جبهه فزونی می گیرد و ایثارگری های سلحشوران اسلام را از یاد نمی برد.

سال ۱۳۶۴ تحصیلاتش را در دبیرستان به پایان می رساند و با شرکت در آزمون ورودی دانشگاه ها، در رشته ی پزشکی دانشگاه شیراز پذیرفته می شود و در دانشکده ی پزشکی به تحصیل می پردازد.

او پس از مدتی بار دیگر شیدایی جبهه عزم او را برای رفتن جزم می کند و با دل کندن از دانشگاه، در صحنه های دفاع مقدس حضور می یابد و زمانی که بر ضد دشمن می جنگد، زخم خصم بر پیکرش می نشیند و مجروحش می کند.

او در مدت ۲ سال تحصیل در دانشگاه، ۵ بار در میدان های پیکار با دشمن حضور می یابد . احمد در اوایل سال ۱۳۶۶ بار دیگر مجروح می شود و برای مداوا باز میگردد، اما به زودی و با آن که به سلامت کامل دست پیدا نکرده است، تصمیم می گیرد و بار دیگر عازم جبهه می شود.

او برای آخرین بار سنت حسنه و پسندیده ی صله ی رحم را به جا می آورد و از دوستان و بستگان خود طلب بخشش می کند؛ سپس راه جبهه را در پیش می گیرد.

زمانی که بهار به گل و شکوفه نشسته بود و دشت و صحرا، شوق شکفتن شقایق داشت، خواب پدر به حقیقت می پیوندد و احمد روز هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ به شهادت می رسد و به آروزی شیرین خود دست پیدا می کند و در جوار رحمت الهی آرام می گیرد.

بخشی از وصیت نامه ی شهید :

« ... بار خدایا، راضی به رضایت هستم؛ اگر صلاح دیدی و من را لایق یافتی آن طور که فردای قیامت در برابر امام حسین (ع) شرمسار نباشیم من را به قافله ی شهدا برسان. پروردگارا از تو می خواهم که از لطف و کرمت مرا قبول فرمایی که دیگر ماندن در این دنیا برایم سخت می نماید و پرنده ی روح در این قفس تنگ دنیا جا ندارد و خیال پرواز در کوی دوست را در سر می پروراند. آمین ... »